پارت شصت و هفتم

زمان ارسال : ۳۰۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

در میان گریه گفت:
- چی؟!
به سمتش برگشتم و دیدم او نیز از روی نیمکت برخاسته. گفتم:
- اون روز صبح خواهرت یه جایی قرار داشته، یه جایی داشته می‌رفته. درسته که طلا در مورد یه مرد حرف‌ زد، ولی ما تو فیلم دوربین‌ها مردی ندیدیم، یه زن بود؛ اون کی بود؟ من نمی‌خوام قضیه رو خیلی س

رمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد


اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سارای

    10

    نه عزیزم غریزه ی توهیچ اشتباهی نمیکنه،بابا لامصب به توچه اخه

    ۱۰ ماه پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    هنوز نفهمیدید دانیار نمی‌تونه این قضیه‌رو ول کنه😂

    ۱۰ ماه پیش
  • سارای

    00

    مریم این پاش الان گیر کرده،دیگه خودشم هم بخوادنمیتونه در بیاره🥴😂،الان زیرنظرش دارن اونایی که سوگند روکشتن😎😎، وای باباش ومامانش بفهمه این داره چه غلطی میکنه که***اش میکنن😂🤣

    ۱۰ ماه پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    🤣🤣😂

    ۱۰ ماه پیش
  • اسرا

    10

    دانیارموازماست نکشه ولکن نیست

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.